سیماسادات موسوی نیاسیماسادات موسوی نیا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

سیما دنیای من

سیما هوس آش کرده بود

سلام عزیزم امروز روز جمعه هست راستشو بخوای عزیزم من از روزهای جمعه زیاد خوشم نمیاد جون بد جور دلم می گیره امروز صبح بابایی بعد از صبحانه رفت واسه اضافه کاری تو هم که تا چشمت و باز کردی شروع کردی به گریه کردن و نق زدن آوردم بهت صبحانه بدم که نحوردی و الا و بلا گفتی که من آش می خوام هر چی گفتم که دخترم آش نداریم گوشت بدهکار نبود خدا روشکر که مامان جون دیروز سبزی خریده بود زود آوردم و برات آش پختم در عرض نیم ساعت آشم پخته بود تو هم یه کاسه آش خوردی و حالت جا اومد ولی من اعصابم کلا داغون شده بود چون یک ساعت بی وقفه گریه کردی یه کم بردمت بیرون با بچه ها بازی کردی مامان جون اینا هم از تشیع جنازه همسایمون بر گشتند و من تو رو پیشش گذاشتم و ا...
23 شهريور 1390

چارلی چاپلین می گوید....

چارلی چاپلین میگوید آموخته ام که ...      بیایم برای یکبار هم که شده این جملاتو توی زندگیمون به کار ببریم و فقط نخونیم  اموخته ام که با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه. آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه اي از طرف کودکي، نه گفت آموخته ام ... ...
22 شهريور 1390

خدایا صدایم را بشنو

زندگی رسم خوشایندی است   زندگی بال و پری دارد با وسعت عشق و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت  سهراب سپهري دخترک معصومم دوستت دارم فقط خدایم شاهد وسعت عشقم هست دیوانه وار دوستت دارم ای خدای مهربان خودت حافظ فرشته نازم باش التماست می کنم دخترم همیشه سلامت و تندرست باشد خودت از درون دلم خبر داری یا ارحم الراحمین ...
15 شهريور 1390

عید فطر و وداع با ماه مهمانی خدا

  سلام عزیز دلم امروز عید فطره عزیز دلم خدا رو هزاران بار شکر می کنم که امسال تونستم روزه هامو بگیرم واقعا که ماه رمضان ماه پر برکتی بود درسته که اولش یه کم سخت بود اواخر دیگه عادت کرده بودم دیشب آخرین افطاری رو هم خونه مامان جون و بابا جون بودیم البته افطار رو خودم اماده کردم که شامل سوپ و پلو و خورشت قیمه بود بعد از افطار همه روبوسی کردیم و عید و به هم دیگه تبریک گفتیم بعد رفتیم خونه مامان بزرگ بتول عمه عذرا هم اونجا بود عید رو به اونها هم تبریک گفتیم شب و خونه مامان جون موندیم صبح ساعت ٦ من با مامان جون و بابا جون رفتیم مسجد جامع واسه نماز عید فطر تو رو هم پیش بابایی گذاشتم توی مسجد بودیم و هنوز نماز شروع نشده بود که بابایی ز...
9 شهريور 1390

تو عروسک منی

سلام بهترینم روزها به سرعت در گذر هستند ماه رمضان هم یواش یواش داره تموم میشه اینروزها بیشتر تو مهمونی هستیم راستی روز پنجشنبه هم ما توی رستوران افطاری دادیم 45 نفر مهمون داشتیم خدا رو شکر به خوبی برگذار شد امروز هم خونه مامان بزرگ من مهمونیم الان خونه هستیم و تو هم داری با مهره های شطرنج بازی میکنی الهی من قربونت برم اینروزا خیلی شیرین زبون شدی دوستت دارم عزیز دلم این هم چند تا عکس با پیرهنی که عمه عذرا برات آورده ...
6 شهريور 1390
1